معنی دی ، بهمن ، اسفند

حل جدول

دی ، بهمن ، اسفند

از ماه های زمستان

گویش مازندرانی

اسفند

اسفند – گیاهی از تیره ی سلاب وحشی – اسپند

لغت نامه دهخدا

اسفند

اسفند. [اِ ف َ] (اِخ) نام الکه ای است در نیشابور. (برهان).

اسفند. [اِ ف َ] (اِ) اسفندانه. نام داروئی است که آنرا هزاراسفند نیز گویند و آن نوعی از سداب کوهی باشد و بعربی حرمل عامی خوانند. (برهان). تخمی است که سوزند چشم زخم را. حَرمَل. (تاج العروس).حَرمَلَه. اسپند. سپند. حرمل عامی. حرمل احمر. ابن البیطار در مفردات خود گوید: ابن سمجون گفته است: ازحرمل سپید و سرخ باشد، سپید آن حرمل عربی است که بیونانی مولی نامند و سرخ آن حرمل عامی است که آنرا بزبان فارسی اسفند خوانند.
- مثل اسفند، مثل اسفند بر آتش، سخت بی قرار.
|| خردل. (انجمن آرا).و رجوع به اسپند و اسفند (ماه) شود.

اسفند. [اِ ف َ] (اِ) در اوستا سپنته صفت است (در تأنیث سپنتا) یعنی پاک یا مقدس، برابر سانکتوس لاتینی. این صفت در اوستا از برای خود اهورمزدا و گروهی از ایزدان و مردمان و جز آن آورده شده است از آن جمله برای ارمیتی. سپنته در بسیاری از کلمات بسیط و مرکب فارسی بجا مانده مانند: اسفند یا سپند گیاهی که در لاتینی روتا نام دارد و دانه ٔ آن بخوری است معروف. حنظله ٔ بادغیسی گوید:
یارم سپند اگرچه بر آتش همی فکند
از بهر چشم تا نرسد مر ورا گزند
اورا سپند و آتش ناید همی بکار
با روی همچو آتش و با خال چون سپند.
همچنین سپند (اسپند) نام کوهی بوده در سیستان. اسدی گوید:
یکی شهر بد پشت اسپندکوه
بسی رهزنان گشته آنجا گروه.
و فردوسی گوید:
بخون نریمان کمر را ببند
برو تازیان تا بکوه سپند.
کلمات و نامهای امشاسپند و گوسپند (گوسفند) و اسفندیار و آذرباد مهراسپند از همین لغت سپنته ترکیب یافته است. سپندار و سپندارمذ و در پهلوی سپندارمت و در اوستا سپنتا آرمتی، از دو کلمه ترکیب یافته است ودومین جزء آرمتی است و آن نیز از دو کلمه ساخته شده: آرم که از قیود است بمعنی درست یا آنچنان که شاید و باید و بجا و آن خود جداگانه در اوستا بکار رفته. و دیگری متی از مصدر من اوستائی بمعنی «اندیشیدن ». از ترکیب «ارم + متی » یک میم طبق قاعده (که چون دو حرف هم جنس در کلمه ٔ مرکب آید یکی را در دیگری ادغام و در نوشتن حذف کنند) ساقطشده است. اَرمتی بمعنی فروتنی و بردباری و سازگاری گرفته شده در مقابل ترومتی که بمعنی بادسری و خیره سری و ناسازگاری و برتنی و سرکشی است. بنابر آنچه گذشت آرمتی با صفت خود سپنتا (سپنتا آرمتی) که در فارسی سپندارمذ شده یعنی فروتنی پاک یا تواضع مقدس، امروزه نام دوازدهمین ماه را اسفند گوئیم یعنی موصوفش را که ارمذ (ارمت، اَرمتی) باشد از زبان انداخته ایم. رجوع به فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1 ص 78، 82 شود. || نام ماه دوازدهم باشد از سال شمسی. (برهان). ماه سوم زمستان و ماه دوازدهم سال شمسی ایرانی، مطابق حوت. اسپند. اسفندماه. اسفندار. اسپندارمذ. اسفندارمذ. || نام روز پنجم از هر ماه شمسی ایرانی.

اسفند. [اِ ف َ / ف ِ] (ع اِ) می. (منتهی الارب). خمر. شراب. جوالیقی گوید: الاسفَنْط و الاسفِنْط و الاسفَنْد و الاسفِنْد؛ اسم من اسماء الخمر. و روی لی عن ابن السکیت انه قال: هو اسم بالرومیهمعرّب، و لیس بالخمر، و انّما هو عصیرُ عنب. قال: ویسمی اهل الشام الاسفنط «الرساطون »، یطبخ و یجعل فیه افواه ثم یُعتّق. و روی لنا عن ابن قتیبه «الاسفنط» و «الاسفند» الخمر و قال ابن ابی سعید: «الاسفنط» و «الاصفند». قالوا: هی اعلی الخمر و اصفاها. قال الاعشی:
و کأن ّ الخمر العتیق من الاسَ
َفنط ممزوجه بماء زلال
باکرتها الاغراب فی سنهالنو-
م فتجری خلال شوک السیال.
(المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر 1361 هَ. ق. ص 18، 19). رجوع به اسفنطشود.


دی دی

دی دی. [دَ دَ] (ع اِ صوت) آوازی است که از آن حدی برآورده اند و اصل آن است که نبود برای مردم حدی پس زد اعرابی غلام خود را و گزید انگشتان او را پس میرفت غلام و میگفت دَی ْ دَی ْ و اراده می کرد از آن «یا یدی » [وای دستم] پس سیر کردند شتران بر آواز آن غلام پس گفت اعرابی مر غلام را لازم گیر این آواز را و خلعت داد غلام را پس این است اصل حداء. (منتهی الارب).


دی

دی. [دَ / دِ] (اِخ) در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده از صفات اهورمزدا است. || نام ملکی است که تدبیر امور و مصالح دیماه و روز دی به مهر و دی به آذر بدو متعلق است. (برهان). اسم ملکی است که موکل باشد بر ماه دی و تدبیر امور و مصالحی که در ماه دی، روز دی به مهر و روزی به آذر واقع شود بدو متعلق است. (جهانگیری) (آنندراج). || (اِ) نام روز نهم [هشتم صحیح است] از هر ماه فارسی، و در این روز از ماه دی فارسیان جشن سازند و عید کنند. (برهان). نام روز نهم (صحیح هشتم) از هر ماه شمسی. (غیاث) (از شرفنامه ٔ منیری). دی به معنی آفریننده، دادار در دین زردشتی، از صفات اهورمزداست و روزهای هشتم، پانزدهم و بیست و سوم هر ماه شمسی و ماه دهم سال شمسی، بنام خدادی نامیده شده است و برای اینکه سه روز دی در ماه با هم مشتبه نشوند نام هر یک را به نام روز بعد ملحق میکرده اند. رجوع به گاه شماری تقی زاده و ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ومقاله ٔ محققانه ٔ پرفسور نی برگ درباره ٔ آیین زروانی در مجله ٔ آزیاتیک 1931 و فرهنگ ایران باستان ص 72 و یشتهای پورداود ج 1 ص 42 و مزدیسنا ص 433 و دائره المعارف فارسی شود:
که چون ماه آذر بود روز دی
جهان را تو باشی جهاندار کی.
فردوسی.
کجا ماه آذر بد و روز دی
گه آتش و مرغ بریان و می.
فردوسی.
روز دی است خیز و بیار ای نگار می
ای ترک می بیار که ترکی گرفت دی.
مسعودسعد.
|| نام ماه دهم است از سال شمسی و آن مدت بودن آفتاب است در برج جدی که اول زمستان باشد. (برهان). نام ماه دهم باشد از سال شمسی و آن مدت ماندن نیز اعظم است در برج بره و آن را بتازی جدی خوانند و آن ماه نخستین است از فصل زمستان و در این ماه پارسیان در آن سه روز که نامشان با کلمه ٔ دی آغاز شود عید کنند. (از جهانگیری). بهندی ماگهه (= ماگه) گویند. (از غیاث) (از آنندراج).ماه اول زمستان. (صحاح الفرس):
دی و بهمن و آذر و فرودین
همیشه پر از لاله بینی زمین.
فردوسی.
اگر خواهد و اگر نه بازگردد و دی رفته و تموز درآمده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 590).
گرمای حزیران را مر سردی دی را
مر باد بهاری را مر باد خزان را.
ناصرخسرو.
بر باغ قلم درکش وز جور دی آتش کن
چون پیرهن از کاغذ کهسار همی پوشد.
خاقانی.
زان پس که تاخت رخش بهرا چو نو بهار
چون باد دی ببست رکاب و عنان آب.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 569).
پس فکندش صاحب اندر انتظار
شد زمستان و دی و آمد بهار.
مولوی.
- دیماه، دیماه جلالی ماه دهم از سال شمسی و یکی از ماههای زمستان که اول آن مطابق است تقریباً با شانزدهم دسامبر:
تا به مرداد گرم گردد آب
تا به دیماه سرد گردد باد.
فرخی.
منم نخل و دیماه نخل آمد اینجا
بهار کرم را بهائی نبینم.
خاقانی.
هست آسمان سیاست در آفتاب فضلش
دیماه بندگان را نیسان تازه بینی.
خاقانی.
خیل دیماهی روان کردآفتاب
چشمه بر ماهی روان کرد آفتاب.
خاقانی.
رجوع به دی شود.
- دی مه، مخفف دیماه:
به دی مه بسان بهاران بدی
پرستشگه سوکواران بدی.
فردوسی.
آب دریا را بصحرا در پراکنده کند
از جلالت چون به دی مه قصد زی دریا کند.
ناصرخسرو.
ابر چو پیل هندوان آمدو باد پیل بان
دی مه روس طبع را کشته بپای زندگی.
خاقانی.
بسا محنت که دولت آخر اوست
که دی مه را نتیجه نوبهار است.
خاقانی.
گر به دی مه بر زمین مرده از بهر حنوط
توده ٔ کافور و تنگ زعفران افشانده اند.
خاقانی.
میوه دارم که به دی مه شکفد
که نه برگی نه بری خواهم داشت.
خاقانی.
هم امیدی می پزم با درد و سوز
تا مگر این دی مهم گردد تموز.
مولوی.
|| چون در این ماه غایت شدت سرما باشد لهذا گاهی از لفظ دی سرما مراد باشد مجازاً بمعنی زمستان. (غیاث). گاهی از لفظ دی مراد سرما باشد. (آنندراج). زمستان و سرما. (شرفنامه ٔ منیری). مطلق زمستان. توسعاً زمستان. (یادداشت مؤلف):
دلمان چو آب با می، تن چون بهار با دی.
از بیم چشم حاسد، کش کرده باد باهک.
بوشعیب (از لغتنامه ٔ اسدی ص 286).
جز بوی خلق او نشناسد سموم تیر
جز تف خشم او نبردزمهریر دی.
منوچهری.
همی یخ شد از بوی کافور خوی
برانگیخت از مغز سرمای دی.
اسدی.
دی شوی بینی تو اخراج بهار
لیل گردی بینی ایلاج نهار.
مولوی.
پشه کی داندکه این باغ از کی است
در بهاران زاد و مرگش در دی است.
مولوی.
یکی غله مرداد مه توده کرد
ز تیمار دی خاطر آسوده کرد.
سعدی.
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
ببوی آنکه دگر نوبهار بازآید.
حافظ.
خوش نازکانه می چمی ای بادنوبهار
کآشفتگی مبادت از آشوب باد دی.
حافظ.

تعبیر خواب

بهمن

بهمن: بدبختی دفن شدن در زیر بهمن: شکست خوردن - لوک اویتنهاو

فرهنگ معین

اسفند

آخرین ماهِ سال شمسی، نام روز پنجم از هر ماه شمسی، یکی از امشاسپندان، نماد بردباری و نگاهبان زمین، گیاهی است با گل های ریز سفیدرنگ و دانه های سیاه که دانه های سیاه آن را برای دفعِ چشم زخم، روی آتش می ریزن [خوانش: (اِ فَ) (اِ.) = اسپند. سپند: ]

فرهنگ عمید

اسفند

ماه دوازدهم از سال خورشیدی، ماه سوم زمستان،
(زیست‌شناسی) گیاهی خودرو، با گل‌های سفید کوچک و دانه‌های ریز سیاه،
(زیست‌شناسی) دانۀ خوش‌بوی این گیاه که آن‌ را برای دفع چشم‌زخم در آتش می‌ریزند: یارم سپند اگرچه بر آتش همی‌فکند / از بهر چشم تا نرسد مر وُرا گزند ـ او را سپند و آتش نآید همی به کار / با روی همچو آتش و با خال چون سپند (حنظلۀ بادغیسی: شاعران بی‌دیوان: ۴)،
[قدیمی] = اسپندارمذ

مترادف و متضاد زبان فارسی

اسفند

اسپند، حرمل، حرمله، سپند، اسفندماه، حوت

فرهنگ فارسی هوشیار

اسفند

(اسم) ماه دوازدهم سال شمسی و ماه سوم زمستان، روز پنجم از هر ماه شمسی، یکی از امشاسپندان نماینده بردباری و سازش اهورا و نگاهبان زمین، گیاهی است از تیره سدابیان که بیشتر در نواحی مرکزی و شرقی و جنوبی و غربی آسیا در آب و هوای بحر الرومی یا معتدل و نواحی استوایی میروید اسپند سپند حرمله سداب بری

فارسی به ایتالیایی

اسفند

incenso

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اسفند

اسپند

معادل ابجد

دی ، بهمن ، اسفند

306

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری